واکاوی‌ رفتارهای پیچیده فردی

نگاهی به فیلم « فلین بودن »

مهدی علیپور

Being Flynn
فلین بودن

محصول ۲۰۱۲
هنرپیشگان: رابرت دنیرو ، پل دنو ، جولیان مور
نویسنده و کارگردان: پل وایتز

قصه فیلم بر اساس داستانی از نیک فلین نوشته شده و درامی ا‌ست روان شناختی و حول پدر و پسری شکل گرفته است که حدود ۱۸ سال از یکدیگر دور بوده و کوچکترین برخوردی در طول این چند سال با هم نداشته‌اند و ما قرار است ابتدا با حال و هوای کنونی هر دوی آنها آشنا شده و پس از آن شاهد پیوند پدر و پسر باشیم . شرایط زندگی بگونه ای برای آن دو رقم می خورد که هر دوی آنها برای حل مشکلاتشان به نوعی خودشناسی روی آورده و فیلمساز برای آنکه مخاطب را تا انتها با فیلم همراه کند ، به خوبی علل جدایی پدر و پسر که به حالات روانی آن دو ارتباط دارد را در طول فیلم نشان داده و بیننده زمانی به آن پی می برد که همراه با فیلم به اعماق روانی هر دو فلین نفوذ کرده باشد .

فیلم در ابتدا با دو خط داستانی که به معرفی وضعیت کنونی جاناتان فلین (پدر) و نیک فلین (پسر) پرداخته ، شروع می شود . در ابتدای فیلم هر دو فلین راوی خط داستانی خود هستند که این مطلب کمی مبهم و موجب سردر گمی بوده و مشخص نیست قصه را کدام یک از آن دو روایت می کنند . فیلمساز پرداخت دو شخصیت را با فلین پدر آغاز کرده و در اولین نمای فیلم جاناتان را شاهدیم که بیننده را (با صدای ذهنی) مخاطب قرار داده و ادعا می کند بعد از «مارک تواین» ، «جی دی سالینجر» بزرگترین نویسنده کلاسیک آمریکاست . این در حالی‌ست که جاناتان ثانیه‌هایی بعد وارد گاراژ تاکسی‌ها شده و پس از سوار شدن مشخص می‌شود که اکنون یک راننده تاکسی‌ست نه یک نویسنده ؛ با توجه به آگاهی مخاطب نسبت به این مطلب که در تاریخ ادبیات آمریکا از شخصی بنام جاناتان فلین (لااقل) در کنار دو نویسنده مذکور هیچگاه یاد نمی شود ، این نما خیال پردازی و متوهم بودن فلین پدر را به خوبی به تصور درآورده و چون در انتهای این نما و در نما بعد ، ادعاهای زیادی از زبان او می شنویم ، غرور بالای جاناتان نیز در همان ابتدای فیلم آشکار می شود .

در صحنه بعد فلین پسر می گوید: “این داستان اون (پدر) نیست ؛ خب هست ، اما راوی خودش نیست . من نیک فلین پسرشم و سعی دارم نویسنده بشم ” و پس از آن ، وضعیت کنونی زندگی وی و نگاه او به پدری که اول فیلم معرفی شد را شاهدیم ؛ پدری که همواره در زندگی نیک و مادرش ، غایبی بزرگ محسوب می شود ؛ ولی نیک همواره امید به بازگشت او دارد . عکس پدر نیک کوچک ترین غروری در خود نداشته و پسری است ساده و و نسبتا سر به زیر که تضاد بین پدر و پسر از مهمترین عوامل جذابیت فیلم و کشش قصه است .

در صحنه بعد که مجدد به داستان جاناتان باز می گردیم ابهام و سردرگمی که در جابجایی راوی‌ها ذکر شد بوجود می آید (زمانیکه جاناتان می گوید ” نگران نباشید ، به آغوش گرم استاد داستان گویی باز گشتید “) ؛ که البته با آشنایی بیننده با فضای قصه و خصوصیات هر دو شخصیت و نفوذ به اعماق روانی پدر و پسر این ابهام کمی مرتفع شده و در انتها نیز هدف فلیمساز از این شیوه روایتگری کاملا آشکار می‌شود.

زمانیکه زندگی گذشته آن دو تا حدودی آشکار شده و مشخص می شود که در طول ۱۸ سال دوری ، نیک کاملا تحت تاثیر مادر خود بوده ، به علت تضاد بین آن دو که حالات روحی مادر است، پی می‌بریم . توجه به حالات روحی نیک وضعیت روحی و روانی مادر را برای ما ترسیم می کند و فیلمساز با آنکه از مادر چیز زیادی نشان نمی دهد ولی بخوبی نیک را آینه تمام نمای شخصیت مادر قرار داده و بیننده در همراهی با نیک و نفوذ به اعماق روحی او به حالات روحی مادر نیز به خوبی پی می برد .

عناصر فیلم به گونه ای کنار هم چیده شده است که سعی فیلمساز در تکراری نبودن آنها کاملا مشهود بوده و همین امر توجه زیاد بیننده را می طلبد . مهمترین آن عباراتی‌ست کلیدی که در دو صحنه در ابتدای فیلم به خوبی گنجانده شده است که می توان گفت تمام قصه با این عبارات ارتباط تنگاتنگ داشته و بیننده برای آنکه دقیقا به چرایی جدایی و رسیدن دو فلین به یکدیگر بعد از ۱۸ سال پی ببرد باید به این عبارات توجه کند :

صحنه اول
فلین پدر ، در ابتدای فیلم می گوید: “من یه شهروند شریف ایالات متحده ام . یه شغلی دارم ، یه سقفی هم بالاسرمه ، نون شبم هم تامینه ” که نشان می دهد او از سه عنصر مهم زندگی شغل ، خوراک ، مسکن بهره‌ مند است ، که در طولی فیلم شاهدیم جاناتان هر سه آنها را از دست می دهد و این مسئله موجب نزدیکی پدر به پسر می شود . ابتدا با همسایه خود دعوا می کند و صاحبخانه او را بیرون می اندازد و این مسئله مسبب تماس اول جاناتان با نیک است . مدتی نمی گذرد که در اثر یک تصادف کار با تاکسی را نیز از دست می داده و چون دیگر نمی تواند در اتومبیل بخوابد مجبور می شود به محل زندگی بی‌خانمانها ، مکانی که نیک در آن کار می کند رفته و این دومین گام به پیوند مجدد با نیک است . و بالاخره زمانیکه دیگر نمی تواند مانند یک شهروند محترم به کافه و یا رستوران وارد شده و مجبور است در محل زندگی بی خانمانها حضوری دائمی داشته باشد ، گام آخر را به سمت پسرش بر می دارد . البته پس از آنکه همه چیز خود را از دست داد ، به دلیل غرور بسیار زیاد هیچگاه ناتوانی خود را به دیگران بخصوص پسرش بروز نداده ، و بالعکس سعی دارد نزد پسرش مردی کاملا موفق جلوه کند که با توجه به چند فلاش بک ابتدایی آشکار می شود که جاناتان در این کار سابقه طولانی دارد ؛ به عنوان مثال در یکی از فلاش‌بک‌ها ، نیک را شاهدیم که در حال خواندن نامه ای از جاناتان است که طی آن جاناتان سعی می کند به نیک به قبولاند ، ذاتا نویسنده بوده و اکنون نیز نویسنده‌ای ست بسیار موفق ؛ و این در حالی‌ست که مادر به نیک می گوید پدرش بدلیل کلاهبرداری در زندان بسر می برد .

اما در عین حال جاناتان به خوبی می داند که چیزی در چنته ندارد ؛ که در صحنه بر خورد جاناتان با یک آس‌وپاس دیگر مثل خودش در کنار عابر بانک ، فیلمساز به خوبی به این مطلب اشاره کرده است . جاناتان بعد از آنکه آخرین سکه هایش را برای خرید قهوه مصرف کرده و کاملا بی پول شده است ، در نمایی که او را در حال نوشتن چیزی نشان می دهد ، می گوید ” امشب یه کار خارج از ساعت اداری بانک انجام میدم . درخواست یه چک ۷۵۰هزار دلاری به عنوان پیش پرداخت برای رمانم” (رمانی که تا انتهای فیلم معلوم نیست وجود خارجی داشته باشد ، و او فقط ادعای نوشتن آن را دارد) بعد به سراغ عابر بانک می رود . در همین لحظه مردی ژولیده و کثیف که در چند قدمی او ایستاده خطاب به جاناتان می گوید ” پشت این دیوارا یه عده دارن یه فیلم از زندگی من می سازن! ” و جاناتان پاسخ می دهد ” آخه کدوم خری حاضره از زندگی تو فیلم بسازه ، اون فیلم عجب آشغالی از آب در بیاد ” سپس او که گویی این حرفها را در مورد رمان ادعایی خود می گوید، برگه تقاضای پیش پرداخت را در سطل زباله می اندازد .

صحنه دوم
فلین پسر ، بعد از آنکه از غیبت همیشگی پدرش صحبت می کند ، می گوید ” جزئی از وجودم میدونست که بالاخره یه روزی پیداش میشه ، اگه طولانی مدت یه جایی وای میستادم بالاخره منو پیدا میکرد ، درست همونطوری که (توبچگی) بهتون یاد دادن وقتی گم شدین همونجایی که هستین وایسین ؛ اما اگه جفتمون گم شده باشیم ؟ و جفتمون هم منتظر اون یکی دیگه باشه ، چی ؟” نکته کلیدی جملات فلین پسر ، «گم شدن» است و در طول فیلم آشکار می شود که هر دو فلین در واقع یکدیگر را گم کرده اند و ما قرار است شاهد قصه «یافتن» باشیم . بر همین اساس می توان پی برد که عنوان (فلین بودن) به چه دلیل برای فیلم انتخاب شده است . ما درحقیقت در طول فیلم شاهد یک بازگشت به «خود» و یافتن «خود» هستیم که البته این بازگشت از طرف پدر اجباری و از طرف پسر اختیاری است . با توجه به سخن فلین پسر می توان پی برد که نیک فلین سالهاست گم شده و سر جای خود ایستاده تا پدر او را پیدا کند ، غافل از آنکه پدر او نیز سالهاست خود را گم کرده و هیچ تلاشی برای یافتن خود و نیک نکرده است.

زمانیکه آن دو بعد از ۱۸سال به هم می رسند ، ابتدا فلین پسر سعی دارد از پدر دور شود ، چراکه مسبب تمام بدبختی ها و مشکلات ( حتی مرگ مادرش) را جاناتان فلین می داند . ولی با شروع یک سوم انتهایی فیلم که با شرکت نیک فلین در جلسات «معتادان گمنام- NA» و سعی او در ترک اعتیادش و از آن مهمتر بازشناسی خود همراه است ، شاهد جستجوی او و یافتن پدرش هسیتم که همین امر موجبات خودشناسی و به خود رسیدن هر دو فلین را فراهم کرده و نیک فلین با این شناخت است که مراحل ترقی را یکی پس از دیگری طی می کند . در انتها نیز زمانی که نیک نویسنده شده است کاملا روشن می شود که چرا در آغاز فیلم فلین پسر می گوید ” این داستان اون (پدر) نیست؛ خب هست، اما راوی خودش نیست.”

نکاتی که در هر دو صحنه ذکر شد مانند بسیاری دیگر از عناصر فرمال فیلم تنها یک بار به آن اشاره شده و همانطور که گفته شد ، برای پی بردن به ارتباط بسیاری از رویدادها با روایت فیلم و کشف کلیه عوامل جدایی و پیوند فلین پدر و پسر که فیلمساز به زیبایی در طول فیلم به آنها اشاره کرده ، باید فیلم را با دقت زیادی مشاهده کرد که در غیر این صورت بیننده نیز همانند دو فلین در همان ابتدای فیلم دچار سردگمی شده و معلوم نیست بتواند تا انتها از فیلم لذت ببرد .

انتهای خبر / خبرگزاری سینمای ایران/ کد خبر ۳۵۴۲۸


خبرگزاری سینمای ایران

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.