«پرواز با بال چهارم» به کتابفروشی‌ها رسید

به گزارش خبرنگار مهر، «پرواز با بال چهارم» سه فصل دارد که به رباعیات، غزلیات و اشعار سپید صادق مرادی اختصاص دارند. اشعار این کتاب،‌ سروده‌های این شاعر از سال ۸۴ تا ۹۰ را شامل می‌شوند.

تعداد اشعار این کتاب به ترتیب فصول، ۳۳ رباعی، ۷ غزل و ۴ قطعه شعر سپید است.

سه رباعی از این کتاب را می‌خوانیم:

«شعر ۱»:

سخت است به مرده زندگی را فهماند

با بغض گلو ترانه شادی خواند

از کار خودم خسته شدم، می‌دانم

با شعر نمی‌شود کسی را خنداند

«حاشیه»:

همسایه! میان درس، این بازی چیست؟

از حاشیه گفتن و غلط سازی چیست؟

من ساده و ناوارد و کم رو هستم

منظور تو از این همه طنّازی چیست؟

«لطف بکن»:

این جمله «من نیامدم» را بردار

اسطوره درد و داغ و غم را بردار

یا لطف بکن بیا کنارش بنشین

یا واژه‌ تنهای «خودم» را بردار

غزل «هفت لشکر خونخوار» از این مجموعه به شرح زیر است:

حالا که از تو دمی برگ و بار رفته است

از من هوای صحبت دلدار رفته است

این گونه پیچ و تاب مخور خسته می‌شوی

این قدر ناز نکن خریدار رفته است

زیباتر از همیشه به ایوان ما نیا

حالا که شوق لحظه دیدار رفته است

اصلا بنا نبود که به من اعتنا کنی

حیف از دقایقی که به اصرار رفته است

این را نمی‌شود به خدا گفت،‌ زندگی

عمری که در عداوت و انکار رفته است

تا قلب زخمی‌ام به لبت بوسه‌ای زند

در کام هفت لشکر خونخوار رفته است

از اشتباه این من دیوانه بگذرید

بر او شکست و توطئه بسیار رفته است

شعر سپید «پیرمرد شاعر» هم که به احمدرضا احمدی تقدیم شده است، در ادامه می‌آید:

با این که بچه‌ام

مر روز به نگاه پیرمردی گوش می‌دهم

که به سادگی حرف زدن

شعر می‌گوید

و به همان سادگی می‌خندد

این اواخر اما نمی‌دانم چرا بیشتر از مرگ می‌گوید

یا برای مرگ می‌گوید

پدربزرگ من هم همیشه از مرگ می‌گفت

اما من مطمئنم مرگ‌های آن‌ها با هم فرق دارد

مرگ پدربزرگ بدترکیب است پدربزرگ را می‌ترساند

اما مرگ شاعر هر روز به او سلام می‌کند

تازه برایش گل نرگس می‌آورد

شاعر هم به او صبحانه تعارف می‌کند

سنتور تعارف می‌کند

زندگی تعارف می‌کند

حرف‌های همدیگر را می‌فهمند، با هم بردارند

پیرمرد شاعر دوست داشتنی‌ست

او خیلی ارزان است

حتی او را در تلویزیون هم دیده‌ام

صدایش هم اصلا گرفته نیست

البته من بعضی شاعرهای دیگر را هم دوست داشته‌ام

ولی من که نمی‌توانم به تنهایی سوار اتوبوس شوم

و به پایتخت بیایم

حتی اگر آدرس آن‌ها را هم داشته باشم، قدّم که به زنگ در نمی‌رسد

روزی به پدرم گفتم: شعرهای پیرمرد مثل سرسره است

بر امواجش سوار می‌شوم

در فضایش به خلسه می‌روم

می‌خندد

دلم می‌ریزد

گریه می‌کنم

خوشحال می‌شوم

و فرود می‌آیم بدون آن‌که از قانون جاذبه اطلاع داشته باشم

هر کس در زندگی شاعر خودش را دارد

شاعر من اما پیرمردی‌ست

که ای کاش برای مردن این قدر عجله نکند!

این کتاب با ۷۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲ هزار و ۲۰۰ تومان منتشر شده است.


MehrNews Rss Feed

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.