جام جم آنلاین: همه ما خاطراتی از دوران کودکی داریم؛ از حوض آبی و باغچه پرگل خانه مادربزرگ تا درختان سبز حاشیه خیابان، لیلی، الک دولک و هفت سنگ تا حیاط مدرسه، زنگ تفریح، آقا یا خانم ناظم و معلم محبوب و امتحانها و دوستانی که حالا خیلیهایشان را از یاد بردهایم و بعضی را دورادور یا گاه از نزدیک میبینیم.
این خاطرهها هر چه باشد، تلخ یا شیرین، دور یا نزدیک و… همه در دل و ذهن ما خانه کردهاند و هر از گاهی یکی از آنها به دلیلی، مناسبتی یا دیداری زنده میشود؛ زنده میشود و چنان خود را بالا میکشاند تا در لایههای رویی فکر و ذهن ما بنشیند، آنقدر نزدیک میآید که انگار همین روزها اتفاق افتاده است؛ همین هفته یا همین ماهی که گذشت.
شما را نمیدانم ولی برای من خاطره خریدن کیف و لوازمالتحریر یکی از اینهاست که هر سال با نزدیک شدن موسم بازگشایی مدارس مدتها مرا به خودش مشغول میکند.
خاطره آن روزهای دور آنقدر نزدیک میشود که انگار میآید و مینشیند کنار من و در گوشم زمزمه میکند و در ذهنم نمایشی دیدنی از روزگار مدرسه به راه میاندازد. من هم گویا اختیار از کف میدهم؛ مینشینم به تماشا، تماشای کوچه قدیمی با جوی آب زلالش، آن در سبز رنگ آشنا، روپوش آبی و یقه سفید و روبانهای سر آستینش، کیفی که تکانهایش نشان از شادی دستهای دانشآموزی خندان داشت و دفتر، مداد، پاککن و تراشی که منتظر بودند روی میز سه نفره چوبی کلاس بنشینند و در مسابقه با لوازم همکلاسیها خودی نشان دهند.
هنوز هم این داستان ادامه دارد و نیمههای شهریور که میشود، میروم و جلوی ویترین مغازههای فروش لوازمالتحریر میایستم. نگاه میکنم و در آنها دورانی نهچندان دور را میبینم.
آن وقت است که دلم میخواهد دفترها را که حالا کلی هم رنگ و رو و طرحشان دگرگون شده است بردارم، در دست بگیرم و ورق بزنم.
راستی یاد آن دفترهای بزرگ نقاشی فیلی بخیر، آن خطکشهایی که دور مچها دستبند میشد و آن مداد مشکیها و…
حالا هم پس از آن همه سال، در این روزها دل به دریا میزنم؛ میروم داخل مغازه و لوازمالتحریرها را که گاهی ناآشنا هم به نظر میرسد برانداز میکنم. برشان میدارم؛ میبینم و بالاخره چندتایی را انتخاب میکنم.
فروشنده پولش را که میگیرد، آنها را در کیسهای میریزد و میگوید مبارک باشد و من در دل میگویم مبارک صاحبانش.
چند سالی است که این شده نذرم؛ این لوازم را میخرم و به بچههایی هدیه میدهم که میدانم و اطمینان دارم پدر و مادرشان توان مالی لازم برای این خریدها را ندارند. این شده نذر من تا در حد خودم تلاش کنم کودکی به دلیل نداری والدینش از درس و مدرسه باز نماند.
بد نیست یکبار هم شما نذر کنید تا هم با خرید این لوازم تا دنیای کودکی بروید و لذت آن دوران را دوباره بچشید و هم قدم خیری بردارید، دلی را شاد کنید و لبی را خندان.
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version