تاریخ معاصر ایران را باید بر محور تطور حضور دین در سیاست فهم کرد. چرا که همه تحولات مهم تاریخ معاصر ایران تابع متغیری از حضور جریان دینی در سیاست بوده است.
نهضت مشروطه نیز از این قاعده مستثنی نیست. نهضت مشروطه نهضتی است که عالمان دینی آن را به منظور برقراری عدالت به راه انداختند و حضور مردم در این نهضت تابع حضور عالمان دینی و اندیشه ورزی آن ها درباره مسایل و مشکلات این نهضت بوده است.
پس تاریخ نگاری نهضت مشروطه باید تاریخ نگاری حضور دیانت (که مرجعیت و روحانیت شیعه آن را نمایندگی میکرده است) در سیاست تلقی شود و بر این اساس همه افراد و جریانات عصر مشروطه باید به میزان ارتباطشان با مسأله تلاقی دیانت و سیاست مورد توجه تاریخنگاری این عصر قرار بگیرند.
با مراجعه به تاریخ نگاریهای مشهور عصر مشروطه ـ از جمله تاریخ مشروطه ایران (احمد کسروی)، حیات یحیی (یحیی دولت آبادی)، تاریخ مشروطیت ایران (سناتور ملکزاده) و تاریخ بیداری ایرانیان (ناظم الاسلام کرمانی) درمییابیم که تاریخ نگاری مشروطه، قاعده ی تاریخ نگاری شایسته معاصر ایران که بر محور تلاقی دیانت و سیاست باید نگاشته شود را رعایت نکرده است.
به گونهای که میتوان با مسامحه این تاریخنگاری را بر محور تلاقی روشنفکران غربگرا و سیاست دربار ایرانی و به عبارت دیگر؛ بر محور تلاقی غرب با سیاست دربار ایرانی تفسیر کرد.
در این تاریخ نگاری هرچند سخن از عالمان و بلکه تمامی جریان دینی به میان آمده است، اما نکته اینجاست که این سخن، در حاشیه ی سخن از روشنفکران، غرب و دربار ایرانی قرار گرفته است به عبارت دیگر؛ مناسبات جریان دینی در تاریخ نگاری عصر مشروطه نتوانسته محور تحلیلهای تاریخی قرار بگیرد به گونهای که جریان دینی به تابع متغیری از جریان روشنفکری تبدیل گشته است.
این رویکرد در تأیید این دیدگاه روشنفکری اتخاذ شده است که باور دارد نهضت مشروطه نهضتی روشنفکری است که جریان دینی در مقطعی توانسته بر آن موجسواری کند.
این در حالی است که اگر تاریخ نگاری مشروطه بر محور تلاقی دیانت و سیاست نگاشته میشد، جریان روشنفکری، غرب و دربار به تابع متغیری از مناسبات دینی در این عصر تبدیل میشدند و این دیدگاه اثبات میشد که نهضت مشروطه نهضتی دینی است که در مقطعی جریان روشنفکری توانسته بر آن موج سواری کند.
یکی از اشتباهات تاریخ نگاری نهضت مشروطه، تقلیل آن به چند فرد شاخص در چهار جبههی مشروطه خواه (که خود به دو گروه دینی و روشنفکری تقسیم میشود)، مشروعه خواه، دربار و سفارت است.
این بسیار طبیعی است که جریانها را با افراد شاخصشان از یکدیگر متمایز کنند، اما باید به این نکته نیز توجه داشت که جریانها هرگز به افراد تقلیل نمییابند.
کمترین انحرافی که در تقلیل جریانها به افراد رخ میدهد، تنزل سطح جریانها و به عبارتی، نحیف شدن آنها است به عنوان مثال؛ در نهضت مشروطه، جریان مشروعه خواهی به شخص شیخ شهید (شیخ فضلا… نوری) و جریان مشروطه خواهی به اشخاصی چون سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی تقلیل داده شده است.
چنین تقلیلی در نهضت مشروطه باعث میشود تا صبغه دینی بودن آن ضعیف جلوه داده شود و این شبهه روشنفکری که «خاستگاه نهضت مشروطه اندیشه های روشنفکرانه بوده که جریان دینی بر موج آن سوار شده»، تقویت شود.
این در حالی است که تعداد عالمان شاخص دینی که در هر دو جبهه مشروطه خواهی و مشروعه خواهی حضور داشته اند، بسیار زیاد است تا جایی که تعداد آنها بیش از یکصد نفر است که در گستره جغرافیایی پهناوری از نجف اشرف تا اقصی نقاط بلاد ایران پخش بوده اند.
عالمان بزرگی از جمله شیخ فضل الله نوری، ملامحمد آملی، قربانعلی زنجانی، میرزا حسن مجتهد تبریزی، سیدمحمد خمامی، میرزا ابوطالب زنجانی، سیداحمد طباطبایی، شیخ محمدعلی رستمآبادی، سیداحمد رضوی (ادیب پیشاوری)، حاجآقا احمد مجتهد عراقی (فرزند آیت اللَّه حاجآقا محسن عراقی)، حاج آقا نوراللَّه مجتهد عراقی، حاجی آقا علی اکبر بروجردی و… در جبهه مشروعه خواهی و عالمان بزرگی از جمله سیدجمال الدین افجهای، شیخ محمدباقر بهاری، میرزا یحیی امام جمعه خویی، میرزا حبیبالله کاشانی، سیداسماعیل صدر، آقانجفی اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی، شیخ مرتضی آشتیانی، شیخ محمدابراهیم محلاتی، شیخ محمدباقر اصطهباناتی (شهید رابع)، سیدعبدالحسین لاری و… تنها برخی از عالمان بزرگ در جبهه مشروطه خواهی هستند.
این در حالی است که دو مرجع بزرگ، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی نیز به ترتیب در دو جبهه مشروعه خواهی و مشروطه خواهی حضور داشته اند.
توجه به این نکته که در نهضت مشروطه، عالمان دینی از مراجع تقلید نجف گرفته تا مجتهدین بلاد حضور پررنگ داشته اند، به ضمیمه این مطلب که جامعه ی آن موقع ایرانی جامعهای کاملا دینی و پیرو مرجعیت دینی بوده، به خوبی نشان میدهد که تا چه میزان متدینین درگیر با این مسأله و تأثیرگذار در آن بودهاند تا جایی که با مسامحه میتوان گفت همه شهرهای مهم آن روز جامعه ی ایرانی اعم از تهران، تبریز، رشت، مشهد، شیراز، اصفهان، زنجان و… با محوریت جریان دینی ـ اعم از مشروطه خواه یا مشروعه خواه ـ در نهضت مشروطه حضور چشمگیر داشته اند.
اگر روزی نهضت مشروطه به شکل تفکیکی درباره شهرهای مختلف ایران نوشته شود و تاریخ نگاری مشروطه شهرهای ایران صورت گیرد، به وضوح درخواهیم یافت که ابعاد این نهضت تا چه اندازه گسترده و در عین حال، دینی و معطوف به آرمانهای اسلامی بوده است.
نهضت مشروطه بزنگاه و تلاقی اندیشهی سیاسی غرب با فقه سیاسی شیعه است و حتی میتوان آن را نوعی خفیف از تلاقی فلسفه سیاسی غرب با فلسفه سیاسی شیعه دانست.
عصر مشروطه، عصر ورود و بلکه هجوم اندیشههای سیاسی غرب به ایران است
عالمان بزرگ شیعه در این عصر با نوشتن رسائل فقه سیاسی ـ که تعداد آنها قابل توجه و نسبتا زیاد است ـ تلاش کردند تا باب نوعی دیالوگ و گفتوگو با غرب را در حوزه اندیشههای سیاسی باز کنند.
آن ها حتی رسائلی نوشتند که در آنها گفتگوی فرضی میان دو نماینده سنت و تجدد صورت گرفته بود. به نظر میرسد شروع این دیالوگ و گفتگو بسیار خوب و منطقی است، اما متأسفانه از آن جا که در ادامه، اندیشههای سیاسی غرب جای خود را به رفتارهای سیاسی و بلکه دخالتهای سیاسی غرب در ایران میدهد، باب گفتگو تا حدودی بسته میشود و حتی عالمان بزرگ شیعه نیز به جای نظریه پردازی سیاسی به مبارزه عملی سیاسی با غرب مشغول می شوند.
مبارزه عملی سیاسی با غرب باعث شد تا اندیشه سیاسی شیعه درباره مشروطه ـ نظامی سیاسی که تا حدودی توسط عالمان شیعه در آن تصرف صورت گرفته بود و شکل تصرف شده آن در آن شرایط تاریخی میتوانست موجد نظامی موجه در ایران باشد ـ تکامل نیابد البته، داغ بودن بحث مشروطه از طرفی و درگیری عملی مردم با مباحث و مسایل مربوط به آن، مانع از فراموش شدن این بحث توسط علما میشد، اما انگار علما در بستری دیگر از مبارزه افتاده بودند و فرصت اندیشهورزی سیاسی تا حدودی از آنها گرفته شده بود از این رو، آن ها مجبور بودند به شرح و بسط عرضی اندیشههای قبلی در این خصوص اکتفا کنند به گونه ای که از یک مقطع خاص در نهضت مشروطه به بعد، کمتر شاهد نگارش رسائلی تولیدی در این خصوص هستیم به عبارت دیگر؛ اندیشه ورزی در نهضت مشروطه تا یک مقطعی تولیدی و تکاملی و از آن پس، غیرتولیدی شد و به جای تکامل، صرفا تورم یافت.
«اندیشه های تکاملی» باعث تغییر نگاه و نیاز انسانها میشوند و «اندیشه های تورمی» حداکثر میتوانند پاسخگوی نیازهای موجود افراد باشند و نمیتوانند نیازهای آنها را عوض کنند.
نهضت مشروطه آنقدر مهم بود که ارزش آن را داشته باشد که اندیشه های تولیدی درباره آن زود متوقف نشود. اما متأسفانه به دلیل تحولاتی که اتفاق افتاد ـ به ویژه شهادت شیخ فضل الله نوری ـ موتور آن از تحرک افتاد و دیگر شاهد حرکتی رو به جلو نیستیم.
این در حالی است که اگر نظریه پردازی درباره اندیشه مشروطه متوقف نمیشد، حکومت رضاشاه با همه ی اختناق و ابهت ظاهری که داشت نمیتوانست دوام بیاورد و بالاخره در برابر اندیشه ها تسلیم میشد به عنوان مثال، اگر اندیشهورزی درباره اصل علمای طراز اول که در متمم قانون اساسی وارد شده بود ادامه پیدا میکرد، این امکان وجود داشت که حتی در عصر رضاشاه، این اصل تبدیل به «نهاد» بشود؛ اتفاقی که در عصر جمهوری اسلامی افتاد و اصل مذکور تبدیل به نهاد شورای نگهبان شد.
نهضت مشروطه به ویژه از آن حیث که به مبانی عدالتخانه برمیگشت، نهضتی کاملا دینی در برابر استبداد داخلی بود
به عبارت دیگر مشروطه با همه مشکلات و نواقص نرم افزاری که داشت، به عنوان راهی برای خروج از بن بست استبداد قاجاری حرکتی رو به جلو محسوب میشد و آثار مثبتی که میتوانست در پی داشته باشد آنقدر زیاد بود که به فراتر از اصلاح مسألهی استبداد ختم میشد.
با برپایی مشروطه، نظام حقوقی، نظام اداری، نظام مالی، نظام عسکری، نظام سیاسی و نظام اجتماعی سامان مییافتند از همینرو بود که از مدت ها قبل از مشروطه، حتی در دربار قاجاری نیز از شخص ناصرالدین شاه گرفته تا برخی وزیران و صدراعظمهای وی میل به اصلاح نظامات، ایجاد شده بود.
اگر مقاومتی هم در برابر برپایی مشروطه توسط دربار شد، بیشتر به این علت بود که رهبری این اصلاحات (عالمان دینی) از دربار بیرون قرار گرفته بود و آنها بیم آن داشتند که پایان این اصلاحات، از دست دادن کامل قدرتشان باشد.
با تمام مخاطراتی که مشروطه میتوانست برای دربار قاجاری داشته باشد، بالاخره مظفرالدین شاه بدان تن داد و فرمان مشروطیت را صادر کرد اما گویی که صدور این فرمان زودهنگام بود و عنصر ایرانی یا لااقل روشنفکرانی که خود را نمایندگان این عنصر خطاب میکردند، هنوز آمادگی لازم برای دریافت این اعطاء را نداشتند.
تا جایی که شاید اشتباه نباشد اگر اعطاء مشروطه به ایرانیان را با اعطاء آزادی به زنان در غربِ قرن ۱۸ مقایسه کرد.
زنان که قرنها در غرب استثمار شده بودند، ناگاه فریاد آزادیشان را از مجلس لردهای انگلیس شنیدند
این اعطا آنقدر مهم و غیرمنتظره بود که آنها فراموش کردند حتی برای لحظهای از خودشان بپرسند که چه کسانی و چرا به آنها چنین موهبتی را عطا میکنند؟
آنها بیمحابا به خیابانها و ادارات ریختند و… حداقل دو قرن طول کشید تا آنها دریافتند که چرا به خیابان کشیده شده اند، اما دیگر دیر شده بود و بر دوش آن ها بار زیادی از کارهای اداری و سازمانی گذاشته شده بود و بهای آن نیز از دست دادن خانواده، شوهر، فرزند و هر خصلت زیبا و ارزشمند زنانگی بود.
در مشروطه نیز نخستین چیزی که عاید مردم میشد، آزادی بود که از قِبَل قانونی شدن امور نصیب آنها میشد اما انگار آنها نتوانستند از این آزادی به خوبی بهره ببرند. آن ها هنوز بهرهای از آزادی به دست آمده نبرده بودند که معنی آزادی با ولانگاری و هرزهگری و افراطیگری و حتی قانون شکنی خلط شد.
آزادیخواهان به نام آزادی آن چنان عمل میکردند که عین قانون شکنی بود. حرمت ها و حریم ها شکسته شد، ساختارها نادیده گرفته شد، عرف و سنت به هیچ گرفته شد و… افراط در مشروطه خواهی تا آنجا پیش رفت که در نهایت، دو بار مشروطه آسیب دید؛ یکبار با به توپ بسته شدن مجلس توسط محمدعلی شاه و یک بار با کودتای سید ضیاء و نهایتا روی کار آمدن رضاشاه. از قضاء، در هر دو بار مردم ـ که از افراط مشروطه طلبان آزادیخواه خسته شده بودند ـ خوشحال شدند، اما نیز در هر دو بار، بهای این خوشحالی چیزی جز فدا شدن اصل مشروطه نبود.
خلاصه اینکه افراط در مشروطه باعث از میان رفتن اصل آن شد.
منبع : سوره اندیشه
باشگاه خبرنگاران