بازیگر پیشکسوت: لجبازی بازیگرم کرد

گفت‌وگو با بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون
 فریده سپاه‌منصور، یکی از بازیگران قدیمی سینما و تلویزیون است که تا به حال کارهای زیادی را از او دیده‌ایم؛ از سریال‌های قدیمی مانند «عقیق» و «گرگ‌ها» گرفته تا فیلم‌های «مارمولک» و «کتاب قانون».
خانم سپاه منصور با تلاش زیادی وارد عرصه هنری شده است و هیچ‌وقت هم فکر نمی‌کرد‌ روزی این کار حرفه اصلی او شود. با فریده سپاه منصور روزهای گذشته‌اش را ورق زده‌ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.

در قدیم رسم بر این بود که بیشتر خانواده‌ها و فامیل در یک خانه با هم زندگی می‌کردند. آیا شما هم در چنین خانه‌ای بزرگ شدید؟
خیر، چون پدر و مادر من جزو افرادی بودند که دوست داشتند مستقل زندگی کنند ‌ برای همین هم در آن زمان اعلام استقلال کردند و در خانه‌ای جدا از پدر و مادر و فامیلشان زندگی می‌کردند.

پس شما در خانه پدری خودتان بزرگ شدید؟
بله، همین‌طور است. ما مستقل از بقیه بودیم.

آیا مادر یا پدرتان از زمان تولدتان و شرایط آن دوره برایتان خاطره‌‌ای‌تعریف کرده‌اند؟
من متولد چهاردهم فروردین هستم. گویا زمانی که مادرم مرا باردار بوده ‌ همراه بقیه فامیل‌ برای سیزده به‌در به اطراف شهر می‌روند. یکی از افراد فامیل یک کامیون آورده بود که همه بتوانند سوار آن شوند و مادرم زمان پیاده‌شدن با شتاب زیادی از کامیون به روی زمین می‌پرد که همین مساله باعث درد شدیدی در ایشان می‌شود و من چهاردهم فروردین به دنیا می‌آیم. اینها را دخترعموی مادرم که بیشتر بچه‌های فامیل به واسطه کمک‌های او به دنیا‌ آمده‌اند، برایم تعریف کرد.

اسم شما را چه کسی انتخاب کرده است؟
نمی‌دانم، اما به نظرم فریده یک اسم عربی است. برای همین دوست داشتم اسم دیگری روی من می‌گذاشتند، یک اسم اصیل فارسی.

بازی‌های مورد علاقه‌تان در دوران کودکی چه بود؟
هولاهوپ، گرگم به هوا، قایم باشک و…

چند خواهر و برادر دارید؟
ما چهار تا خواهر هستیم که خوشبختانه تا امروز هم ارتباط خوبی با یکدیگر داریم.

درستان چطور بود؟ آن هم با توجه به این که می‌گویید دختر بچه بازیگوشی بودید.
درسم متوسط بود. از میان درس‌هایم زبان، تاریخ، هندسه و ادبیات را خیلی دوست داشتم، ولی از بقیه درس‌هایم نمرات معمولی می‌گرفتم مثلا ۱۲ یا ۱۳٫

هیچ‌وقت تجدید یا مردود شدید؟
بله تجدید شدم، اما هیچ وقت مردود نشدم.

فضای خانه پدری‌تان چگونه بود؟ مثلا در خانه شما چیزی به عنوان کتابخانه وجود داشت؟
بله، یادم است در زمان کودکی به خواندن کتاب‌های پلیسی علاقه زیادی داشتم. پدرم هم کتابخانه بزرگی داشت که ما می‌توانستیم از آن استفاده کنیم. البته در اتاق خواب خودشان هم یک قفسه پر از کتاب وجود داشت. یادم است بنا به شرایط سنی‌مان، نوع کتاب‌ها هم تغییر می‌کرد و چیزی که خیلی جالب بود این که پدرم معمولا در خانه جلساتی تشکیل می‌داد و در این جلسات با ما بحث اجتماعی می‌کرد. یادم است در آن زمان من ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم.

شغل پدرتان چه بود؟
پدرم لیسانس ادبیات و فوق‌لیسانس مدیریت داشت و بسیار هم میهن‌پرست بود. ایشان در خیلی جاها مدیر بود مثلا آخرین شغل ایشان مدیریت بیمارستان سینا بود.

مادرتان چطور؟ ایشان کار می‌کردند یا خانه‌‌دار بودند؟
مادرم هم پرستار بودند و با پروفسور شمس کار می‌کردند و در بیمارستان فارابی هم با پدرم آشنا شدند و بعد ازدواج کردند، اما پس از به دنیا آمدن خواهر سومم، ایشان خودشان را بازنشسته کردند و در خانه ماندند. یادم است مادرم جزو معدود پرستارانی بود که در آن زمان می‌توانست تزریق درون چشمی انجام دهد.

شما اشاره کردید پدرتان جلساتی را در خانه تشکیل می‌دادند که در آن به موضوعات اجتماعی می‌پرداختند. در این مورد بیشتر توضیح دهید.
به عنوان مثال من در یک مقطع زمانی خیلی دوست داشتم لباس سیاه بپوشم و پدرم برای من توضیح دادند بتازگی گروهی را دستگیر کرده‌اند که خرید و فروش مواد مخدر می‌کنند و نشانه آنها هم این است که سر تا پا سیاه می‌پوشند و اگر تو این نوع لباس‌ها را به تن کنی، این شبهه به وجود می‌آید که تو هم جزو آن گروه هستی. پس نباید این لباس‌های سیاه را بپوشی. در واقع ایشان با روش‌های مختلف ما را از اتفاقات روز جامعه مطلع می‌کردند.

آیا در دوران مدرسه فعالیت هنری خاصی هم داشتید؟
بله، من در دبیرستان هدف درس می‌خواندم. در آن زمان ‌ خیلی خوب دکلمه می‌کردم. برای همین در بیشتر برنامه‌های فوق‌العاده مدرسه این کار را به من واگذار می‌کردند و برای این که بتوانم لحن خوبی داشته باشم و کلمات را درست ادا کنم، پدرم کتاب‌های شعر زیادی در اختیارم می‌گذاشتند. حتی یادم است که خیلی دوست داشتند من و خواهرهایم موسیقی یاد بگیریم برای همین وقتی در مدرسه‌مان کلاس‌های آموزش موسیقی تشکیل شد، ایشان برایم آکاردئون خریدند و برای خواهر دیگرم سنتور. به هر حال از همان ابتدا با فضای هنری خیلی بیگانه نبودم.

از چه زمانی احساس کردید ‌ به حرفه بازیگری و تئاتر علاقه‌مند هستید؟
پدرم بسیار با کار بازیگری مخالف بودند. چون معتقد بودند این حرفه فضای خوبی ندارد. برای همین هم حتی جرات فکرکردن به بازیگرشدن را هم نداشتیم، اما با این حال زیاد برای تماشای تئاتر می‌رفتیم و کم‌کم دیدن این تئاترها، روی من اثر گذاشت.
حتی یادم است وقتی مدرسه می‌رفتم خودم نمایشنامه می‌نوشتم و بعد به جای شخصیت‌هایی که خلق کرده بودم، بازی می‌کردم و سپس به بچه‌های محل بلیت می‌فروختم و از آنها می‌خواستم‌ نمایش مرا ببینند.
معمولا این نمایش‌ها را هم در حیاط خانه‌مان اجرا می‌کردم، اما در آن زمان هیچ وقت فکر نمی‌کردم ‌روزی این کار حرفه اصلی‌ام شود.

اولین بار پدرتان چطور متوجه شدند‌ شما بالاخره به سراغ حرفه بازیگری رفتید؟
من ۱۹ ساله بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند. این مساله را برای اولین بار است که دارم مطرح می‌کنم. وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدند به لحاظ روحی خیلی اذیت شدم. برای همین رفتم و با مادربزرگم زندگی کردم و خواهرهایم هم قبول کردند که با مادرم زندگی کنند. چون من دوست داشتم پدر و مادرم در کنار هم باشند. بنابراین نمی‌توانستم فقط در کنار یکی از آنها باشم.
در‌ مقطعی از زندگی‌ام نمایشنامه‌ای را نوشته و به یکی از دوستانم دادم که بخواند و نظرش را به من بگوید. او پس از خواندن آن نمایشنامه به من گفت فریده چرا خودت بازی نمی‌کنی. من هم سریع گفتم پدر و مادرم مخالف هستند و اصلا اجازه چنین کاری را به من نمی‌دهند و او گفت: آنها پس از این همه سال از هم جدا شدند و هر کاری که می‌خواستند انجام داده‌اند.
پس حالا تو هم کاری را که دوست داری انجام بده. به هر حال من دیگر مهارشدنی نبودم و لج کرده بودم بنابراین پس از ازدواجم تئاتر را جدی‌تر گرفتم و برای اولین بار در یک تئاتر دانشجویی بازی کردم. ولی چون ازدواج کرده بودم و مسوولیتم با شوهرم بود، پدرم دیگر مخالفتی نکردند.

فکر می‌کنم شما نقاشی خوانده‌اید. درست است؟
بله، من در رشته نقاشی تحصیل کردم. یادم است در دانشگاه بیشتر از این که سر کلاس‌های درس خودم یعنی نقاشی باشم، سر کلاس‌های آقای سمندریان بودم. انگار سیلی آمد و مرا با خودش ‌برد. اصلا دست خودم نبود.
آنقدر به کلاس‌های تئاتر آقای سمندریان رفتم تا بالاخره پایم به دنیای تئاتر و نمایش باز شد. سر یکی از همین نمایش‌ها هم بود که با آقای هوشنگ توکلی (بازیگر)‌ آشنا شدم و در سال ۵۰ با یکدیگر ازدواج کردیم.

پدرتان چطور قبول کردند که دامادشان یک بازیگر باشد، در صورتی که با این حرفه مشکل داشتند؟
پدرم در ابتدا به هیچ وجه این مساله را قبول نمی‌کردند، برای همین هم ما خیلی سخت توانستیم با هم ازدواج کنیم. یادم است هردویمان اعتصاب غذا کردیم تا توانستیم جواب مثبت خانواده‌ها را بگیریم.

چرا پدرتان تا این حد با حرفه بازیگری مخالف بودند؟
در آن زمان سه تا شغل وجود داشت که وجهه خوبی نداشت؛ آرایشگری، بازیگری و پرستاری. اینها مشاغلی بودند که دیگران دید خوبی نسبت به آنها نداشتند و برای همین من تا مدت‌ها وقتی جایی می‌رفتم، می‌گفتم خانه‌دار هستم، در صورتی که کار تئاتر انجام می‌دادم.

چرا همنسلان شما بیشتر به سمت تئاتر گرایش داشتند تا سینما و تلویزیون؟
چون بازیگران قدیمی واقعا با چنگ و دندان و زحمت بازیگر می‌شدند و به معنای واقعی خاک صحنه می‌خوردند. مثل الان نبود که هرکسی به راحتی می‌تواند وارد دنیای بازیگری شود. آن‌موقع بیشتر بازیگران کار در تئاتر را می‌پسندیدند، چون بازی در تئاتر اعتبار خاصی داشت.

چطور پایتان به سینما باز شد؟
بعد از انقلاب چون تعدادی از هنرمندان بناچار بازنشسته شدند، کارگردانان سینما سراغ بازیگران تئاتر آمدند و برای همین کم‌کم بازیگران تئاتر به سینما راه پیدا کردند. برای مثال خانم‌ها فاطمه معتمدآریا، سوسن تسلیمی و خیلی‌های دیگر بازیگر تئاتر بودند.

الان فضای تئاتر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به نظرم به دلیل نامناسب بودن فیلم‌های فعلی سینماها، مردم استقبال بیشتری از تئاتر می‌کنند.

شما چند فرزند دارید؟
یک دختر و یک پسر دارم که به خاطر بزرگ‌کردنشان حدود پنج سال کار نکردم، چون تربیت‌شان از کارم برایم مهم‌تر بود و الان هم به هیچ وجه پشیمان نیستم که پنج سال تمام کار نکردم، چون الان دارم ثمره زحمتم را می‌بینم.

فکر می‌کنید به واسطه کدام نقش‌تان به مردم معرفی شدید؟
نقش خانم دهقان در سریال عقیق بسیار در زمان خودش مطرح شد، طوری که وقتی می‌خواستم برای بچه‌هایم شیر بخرم نمی‌توانستم، چون بقال‌ها در آن زمان فکر می‌کردند واقعا من خودم ۹۰ تا گاو دارم و می‌گفتند تو چرا می‌خواهی شیر بخری وقتی خودت گاوداری داری. برای همین هم خواهرهایم مجبور بودند برای بچه‌های من شیر بخرند و به خانه‌مان بیاورند.

از دوستان دبیرستانی‌تان هم خبر دارید؟
خیر، البته یک بار همه بچه‌های مدرسه هدف دور هم جمع شدند، اما بیشتر دوستان قدیمی‌ام مهاجرت کرده‌اند و در حال حاضر در ایران نیستند.

از بین فیلم‌های سینمایی‌تان کدام‌یک را بیشتر دوست دارید؟
کارهای سینمایی‌ام را خیلی دوست ندارم، اما مهمان مامان و کتاب قانون را بیشتر از بقیه کارهایم می‌پسندم.

در حال حاضر دلتنگ چه کسانی هستید؟
خیلی‌ها؛ از پدر و مادرم گرفته تا خواهر و دوستانم.

مصاحبه را شما تمام کنید.
یادم است پس از ازدواجم وقتی پدرم متوجه شدند ‌من بازیگر شدم به ایشان گفتم برای این که شما را ناراحت نکنم حتی می‌توانم فامیلی‌ام را عوض کنم و ایشان در جواب گفتند من وقتی با همکاران خودم هستم و متوجه می‌شوند‌ دخترم تئاتری است خب خوشحال می‌شوم، ولی در ارتباط با مردم عامی‌تر این‌طور نیست.


سیمرغ | تازه های فرهنگ و هنر

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.