جام جم آنلاین: این اتفاق، نه روایت دلاوریهای غیر واقعی در فیلمهای اکشن است و نه قهرمان ما انتظار شهرت و دستمزد دارد، حتی میتوانست رخ ندهد، اگر قهرمان بیادعای ما، یک لحظه احساس مسوولیتش را فراموش میکرد.
در نیمه شب یکشنبه که سارقی در قطار تهران ـ اهواز، کیف یکی از مسافران را میدزدد و مالباخته هم از پلیس قطار کمک میخواهد، «جلال» میتوانست کمتر از حد انتظار به وظیفهاش عمل کند و سارق را تا آخرین واگن قطار تعقیب نکند یا وقتی دید که سارق خود را به بیرون قطار پرت کرد، همان لحظه موضوع را به مافوقش گزارش کند.
تا اینجای کار هم «جلال علیزاده» به وظیفه اش عمل کرده بود و هیچ کسی هم او را متهم به کم کاری نمیکرد، اما جلال در آن لحظه تصمیمی بزرگ میگیرد؛ تصمیمی که نه مافوقش از او انتظار داشت و نه شاید حتی خود مالباخته تصورش را میکرد.
جلال همراه با سارق، خود را از قطار به بیرون پرتاب میکند تا در نبرد حق و باطل، جناح حق کوتاه نیاید، اما در نهایت تکانههای شدید قطار سبب میشود، مامور با شهامت ما تعادلش را از دست بدهد و به یکباره پاهای او زیر چرخهای بیرحم قطار قطع میشود.
داستان به همین راحتی و به همین اندازه واقعی تمام شد. حالا جلال دو پایش را از دست داده است؛ دو پایی که میتوانست تا سالهای سال یاریگر مجری عدالت باشد.
حالا جلال به جمع معلولان کشور پیوسته است و شاید تا چند هفته هم داستان او بر سر زبانها باشد، اما ایکاش روایت فداکاریهای او هم مثل روایت فداکاری جلالهای دیگر از خاطرههایمان فراموش نشود.
امین جلالوند - گروه جامعه
jamejamonline.ir – 22 – RSS Version