صلح و بهانه‌های‌ جنگ

جام جم آنلاین: استدلال‌هایی که به دفاع از صلح‌طلبی برخاسته‌ است، عموما خشونت‌ورزی و جنگ‌افروزی را اموری پایدار می‌داند؛ بنابراین صلح‌طلبی باید آنها را محکوم کند. صلح‌طلبی در گام نخست به ما می‌گوید که چه کاری نباید انجام دهیم. چینی رایان صلح‌طلبی را «موضعی بدبینانه» توصیف می‌کند.

او می‌گوید: «ادعای صلح‌طلبی این است که طرفداران کشتار هیچ‌یک نمی‌توانند حتی یک دلیل قانع‌کننده برای این پرسش ارائه دهند که چرا کشتن دیگران مجاز است».

یکی از مسائل بدبینانه‌ای که رایان به‌ آن اشاره می‌کند، کشتن فرد مهاجم در دفاع از خود است. زمانی که قربانی با نیت دفاع از خود، فرد مهاجم را می‌کشد، فعل کشتن پیش از آنی صورت گرفته است که مهاجم هدف شوم خود را عملیاتی کند بنابراین کشتن در دفاع شخصی با ضربه وارد آمده تناسب ندارد، چراکه قربانی‌ای که فرد مهاجم را کشته، خود هنوز زنده ‌ است! نسخه بدبینانه صلح‌طلبی در واقع برخاسته از همین نگرانی است که وقتی ما فرد مهاجم را در دفاع از خود از بین می‌بریم، هرگز نمی‌توانیم ثابت کنیم که آیا این قتل توجیه پذیر بوده است یا خیر.

این موضع بدبینانه را می‌توان به نحوی با دغدغه سنت جنگ عادلانه پیرامون بحث «راه حل آخر» در اندیشه «پایه و اساس جنگ» مرتبط دانست.

نگاه صلح‌طلبان موضع بدبینی به این امر که آیا انسان هیچ‌گاه به مرحله اتخاذ «راه‌حل آخر» می‌رسد یا خیر یا آیا هیچ‌وقت اعمال خشونت ضروری می‌شود یا خیر، یک نگاه تشکیک‌آمیز است.

یکی از مواردی که صلح‌طلبان در ابراز نگرانی خود به آن توجه می‌کنند، در نظر گرفتن تدابیر خشونت‌زداست که می‌توان آنها را پیش از توسل به زور به کار بست.

فی‌الواقع می‌توان اذعان داشت که توسل به زور به معنی پذیرش ناکام ماندن تخیل و ناامیدی از موثر واقع‌شدن ابزار انسانی حل مسأله است. افزون بر این، صلح‌طلبان معتقدند نمی‌توان در یک مقطع به روش‌های خشونت‌زدا روی آورد و در مقطعی دیگر به آنها بی‌اعتنایی کرد؛ بلکه انجام اقداماتی از این دست لزوما به رویه همیشگی فرد بدل شده و به کار بستن آنها تعدد و تکرر می‌پذیرد.‌

صلح‌طلبی بدبینانه، نسخه تقریبا متفاوت دیگری هم دارد؛ این نوع صلح‌طلبی را می‌توان در انتقادهای وارده به نظامیگری و تبلیغاتی جستجو کرد که مردم را به حمایت از جنگ‌افروزی سوق می‌دهند.

نگارنده مقاله حاضر نیز به همین نوع صلح‌طلبی بدبینانه باور دارد. در این رهیافت، فلسفه بدبینی خالق نوعی صلح‌طلبی سیاسی عمل‌گرایانه است که بر این حقیقت تکیه دارد که شهروندان منطقا نمی‌توانند بپذیرند که دولتشان پیرامون جنگ افروزی و توجیه‌هایش، حقیقت را به آنها می‌گوید.

ریشه این تفکر را باید در استدلال‌هایی یافت که در طول تاریخ نشان داده‌ است دولت‌ها به منظور زمینه‌سازی برای جنگ، در اطلاعات موجود دست می‌برند. (مانند جنگ بوش دوم علیه عراق) در این نوع بدبینی، وظیفه توجیه جنگ بر دوش دولت‌ها گذارده می‌شود و آنها باید نشان دهند که اقدام غیراخلاقی و خطرآفرین جنگ‌افروزی در حقیقت توجیه‌پذیر است.

در اینجا می‌توان از قسم دیگری از صلح‌طلبی، موسوم به «صلح‌طلبی بدیهی» نیز یاد کرد. جنگ در این مفهوم عمدتا امری ناصواب است؛ البته یک استثنا هم وجود دارد و آن این‌که وضعیت خاصی رقم بخورد که در آن اثبات شود تبعات ناشی از جنگ خفیف‌تر از تبعاتی است که برای نیل به مقصود نیاز است.

در صلح‌طلبی بدیهی فرض بر این است که جنگ‌افروزی اساسا نادرست است، اما می‌توان برخی استثنائات را برای آن برشمرد. این نوع صلح‌طلبی، وظیفه توجیه اخلاقی جنگ را به طرفداران آن می‌سپرد.

صلح‌طلبی برآیندنگر

دستورات اخلاقی صادر شده علیه جنگ عموما حالت مطلق دارند، در حالی که دستورات برآیندنگر علیه آن اکثرا مشروط هستند.صلح‌طلبی برآیندنگر، ریشه در منفعت‌گرایی قانون محور دارد.

صلح‌طلبان منفعت گرا ابراز می‌دارند که صدور قانون علیه جنگ‌طلبی یا دیگر قوالب خشونت‌ورزی بهترین نتیجه را برای بیشترین افراد در پی خواهد داشت.

بسط ممنوعیت علیه خشونت‌هایی بجز جنگ می‌تواند ضمن جامع‌تر‌کردن مفهوم «بهترین نتیجه»، دیگر موجودات ذی‌شور را نیز به مجموعه انسان‌ها اضافه کند.

صلح‌طلبان منفعت‌گرا برای حمایت از این اصل، ناگزیر به توسل به داده‌های تاریخی و تجربی‌اند. استدلال منفعت‌گرایانه اظهار می‌دارد که تاریخ نشان می‌دهد جنگ‌ها بیشتر ضررآفرین بوده‌ تا سودآور.

یکی از ایرادهایی که می‌توان به استدلال‌های برآیندنگرانه وارد کرد، آن است که داوری‌ها پیرامون این پرسش متفاوت است که آیا میزان لطماتی که جنگ وارد می‌کند، بیشتر از میزان لطماتی است که از رخداد آنها جلوگیری می‌کند یا کمتر از آن.

حامیان منفعت‌گرای تئوری جنگ عادلانه ابراز خواهند داشت که برخی جنگ‌‌ها می‌تواند در تقلیل لطمات وارده سودمند باشد . (مثل جنگ‌های بشردوستانه‌ای که در دفاع از حقوق بشر در می‌گیرند)

نکته: به نظر برخی صلح‌طلبان، شهروندان نمی‌‌‌توانند بپذیرند که دولتشان درباره توجیه جنگ ‌‌افروزی‌حقیقت را به آنها بگوید. زیرا تاریخ نشان داده است دولت‌ها به منظور زمینه‌سازی برای جنگ، در اطلاعات موجود دست می‌برند (مانند جنگ بوش پسر علیه عراق)

صلح‌طلبان منفعت‌گرا معتقد به این استدلال قانون محور هستند که می‌گوید تصویب قانون علیه جنگ‌افروزی می‌تواند در درازمدت شادی‌آفرینی بیشتری داشته باشد.

حمایت منفعت‌گرایان از استدلال فوق ممکن است معلول اعتقاد به این اصل نیز باشد که چنانچه منابع اقتصادی که قرار است صرف جنگ و آماده‌سازی تجهیزات آن شود، در بخش‌هایی همچون آموزش، تغذیه و… هزینه شود، سطح شادی‌آفرینی افزایش خواهد یافت.

در نهایت قائلین به رویکرد منفعت‌گرایی قانون محور عنوان می‌دارند که صدور قانون بر ضد مداخلات انسانی می‌تواند در درازمدت، به واسطه حمایت از ثبات بین‌المللی و حفظ ارزش‌هایی مثل تمامیت ارضی دولت‌ها، شادی‌آفرین باشد.

در اینجا این نکته را نیز باید ذکر کنیم که صلح‌طلبی برآیندنگر برخلاف صلح‌طلبی اخلاقی، فی‌نفسه مخالف کشتار نیست.

این قسم از صلح‌طلبی توجه خاصی نیز به تفاوت میان نظامیان و غیرنظامیان ندارد، چه این هر دو دسته را در رویکرد «بهترین نتیجه» خود جای می‌دهد.

در واقع جلوه اصلی تفاوت نظامیان و غیرنظامیان در رویکرد اخلاقی مشاهده می‌شود. درک این مسأله اندکی دشوار است که صلح‌طلبی مطلق به چه نحو از منفعت‌گرایی اقدام محوری ناشی می‌شود که خود محدودیت‌‌های جانبی علیه کشتار قائل نمی‌شود.

البته رویکرد منفعت‌گرایانه قانون محور مقرراتی برای خود تعریف می‌کند که طبق آنها کشتار در برخی شرایط خاص (همچون دفاع از نفس) مجوز می‌یابد.

ایده «تناسب» در نظریه جنگ عادلانه نمونه‌ای از این مقررات است: در جنگ آن کشتاری که باعث شادی‌آفرینی درازمدت گردد، توجیه‌پذیر خواهد بود.

مزایا و آسیب‌ها

این ادعا که جنگ‌افروزی بیشتر متضمن سود است تا ضرر، محل بحث است؛ یا دست‌کم اثبات آن انجام تحقیقات تجربی را طلب می‌کند. چنین تحقیقی بسته به شرایط جنگ قادر خواهد بود نتایج زیادی به دست دهد.

به دیگر سخن، صلح‌طلبی برآیندنگر اغلب در سلک نوعی صلح‌طلبی مشروط جلوه می‌کند البته این ادعا همواره صادق نیست، چراکه صلح‌طلبی مطلق شاید بر مبنای اصول برآیندنگرانه نیز که در درازمدت نتایج سودمندی به دنبال دارد، قابل توجیه باشد.

بین برآیندنگران در این خصوص که آیا بیشتر نتایج مثبت متعاقب جنگ هستند یا نتایج منفی، اختلاف نظر وجود دارد. به این ترتیب صلح‌طلبانی همچون اینشتاین و راسل باید بپذیرند که جنگ جهانی اول نادرست، ولی جنگ جهانی دوم توجیه پذیر بوده است.

زمانی که برآیندنگران می‌خواهند برای جنگ توجیه‌پذیر مثالی ذکر کنند، اغلب از جنگ جهانی دوم یاد می‌کنند؛ آنها معتقدند در این جنگ کفه ترازو بیشتر به سمت سودآفرینی‌ها (مثل افول نازیسم در اروپا) سنگینی می‌کند.

صلح‌طلبان برآیندنگر در پاسخ به آنها ضمن تاکید بر تعداد بیشمار کشته‌شدگان در این جنگ، ابراز می‌دارند که جنگ جهانی دوم نتایج منفی درازمدت متعددی در پی داشته است: شروع استفاده از تسلیحات هسته‌ای، تقسیم بندی اروپا و حماقت برافروخته شدن جنگ سرد. طرفداران برآیندنگر صلح‌طلبی از ذکر این نکته نیز فروگذار نمی‌کنند که اقدامات غیرخشونت‌آمیز خلاق و هماهنگ خود قادرند نتایج سودمندی تولید کنند که در سودآفرینی دست کمی از نتایج جنگ نداشته باشند. ‌

یکی از مسائلی که برآیندنگران باید مدنظر داشته باشند، حوزه موقت و فضای توجه انسان‌ها به نتیجه‌‌هاست. جنگ ممکن است نتایج مثبت کوتاه‌مدت برای عده‌ای و نتایج منفی درازمدت برای عده‌ای دیگر به همراه داشته باشد.

از این‌رو قضاوت درباره مزایا و معایب جنگ بسیار پیچیده است و داوری در این زمینه مستلزم آن است که ما درباره «نتیجه‌‌ها و برآیندها» مقصود خود را به طور شفاف بیان داریم.

استدلال‌‌های برآیندنگران در باب صلح‌طلبی، بر خسارت‌های کوتاه‌مدت جنگ تاکید می‌ورزد. در این‌که جنگ موجب از بین رفتن انسان‌ها می‌شود، شکی نیست اما سوال دیگری که باید از موضع برآیندنگری ‌طرح کرد، این است که آیا خسارت‌‌های کوتاه‌مدت جنگ با مزایای درازمدت آن برابری می‌کنند؟ نظریه‌پردازان حوزه جنگ عادلانه بر این باورند که برخی جنگ‌‌ها به طور حتم نتایج درازمدت مثبتی در پی دارند.

صلح‌طلبان نیز عنوان می‌دارند مزایای درازمدت جنگ نمی‌تواند با خسارت‌های کوتاه‌مدت آن برابری کند. صلح‌طلبان برآیندنگر نیز اغلب به تبعات درازمدت منفی جنگ روی اقتصاد، فرهنگ، زندگی، سیاست و محیط‌زیست توجه دارند. بعلاوه این‌که صلح‌طلبان، بی‌ثباتی بین‌المللی را نیز در درازمدت از تبعات جنگ بر می‌شمرند.

زمانی که تبعات منفی جنگ را در نظر می‌گیریم، باید توجه داشته باشیم با یک تحلیل مقابله‌ای از هزینه/ سود مواجهیم. منتقدان صلح‌طلبی برآیندنگر اغلب با مقایسه جنگ با کنش‌پذیری و سکون، نتایج این نوع تحلیل‌ها را «ارزش» لقب می‌دهند البته بیشتر قالب‌‌های صلح‌طلبی موافق کنش‌پذیری صددرصدی نیستند.

مقایسه نتایج به جنگ رفتن با نتایج بیکار نشستن اشتباه است؛ تحلیل هزینه/ سود باید هزینه‌‌ها و مزایای رفتن به جنگ را با هزینه‌‌ها و مزایای انجام اقدامات غیرخشونت‌آمیز خلاقانه و سازماندهی شده به مقایسه بنشیند.

منبع: دائره‌المعارف فلسفی استنفورد

نویسنده: آندرو فیالا – مترجم: محمدهادی کرامتی


jamejamonline.ir – 22 – RSS Version

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.