۸فروردین ۱۳،
«چشم دل باز کن که جان بینی»
کودک و پیر، با جوان بینی
به خیابان و کوچه و بازار
همه جنس ها گران بینی
در میان مغازهها هر جا
«ترشرو» و جمله کاسبان بینی
نظری گر کنی به قیمت گوشت
سیصد و شصت و شش تومان بینی!
پیش رویت پیاده روها را
پر ز اجناس هر دکان بینی
هر قدم ده نفر «کوپن خر» را
در سر راه خود عیان بینی
اهل رشت و بم و قم و زنجان
یا ز قزوین و طالقان بینی
همه شهر را شلوغ و پلوغ
از وجود مهاجران بینی
از زن و مرد، پیر یا کودک
جمله را فکر آب و نان بینی
در سر راه، فوج فوج گدا
صف کشیدند، تا تو «سان» بینی!
نزد این قوم، شهرداری را
تاکند جمع، ناتوان بینی
سر خود گر کنی سوی بالا
دودهان را در آسمان بینی
از ترافیک گر شوی خارج
جان خود را تو در امان بینی
*
بنده کمترین بی مقدار
خواستم صبح تا روم سر کار
ابتدا آمدم صف مینی بوس
دیدم آنجا مسافر بسیار
مینیبوسی چو میرسید از راه
میشد آنجا آغاز، داد و هوار
عده ای نیز خارج از نوبت
به مینی بوس میشدند سوار
گشت ناگاه جنگ مغلوبه
پاره شد آن میان مرا شلوار
نفراتی که ناتوان بودند
همه زخمی شدند یا لت و پا
دیدم این صحنه را و برگشتم
به صف بنز دود زا ناچار
اتوبوس نیز، یا نمیآمد
یا که پر میشد از یمین و یسار
صف سر جای خویش باقی بود
چون همه زور بود و هول و فشار
لاجرم آمدم برون از صف
سوی تاکسی شدم روان من زار
لیک آن نیز بعد یکساعت
آفتابی نگشت در انظار!
راه رفتم پیاده تا مقصد
من به میل و رضا، نه بالا جبار!
خط قرمز به روی اسمم خورد
کم شدم در اداره از آمار
شدم از جمله غایبین محسوب
مزد یکروزهام نمود فرار!
گفتم آنگاه زیر لب ده بار
«وقنا ربنا عذابالنار»
گل آقا. شماره ۲۱٫ اسفند ۱۳۶۹
۶۰۶۰
خبرآنلاین
باز نشر: پورتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com