گزیده ای از رباعیات عمر خیام

مجموعه: شعر و ترانه

 گزیده ای از رباعیات عمر خیام

«گزیده ای از رباعیات خیام»

بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ

وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ

شـمع طـربم ولی چـو بنـشستم هیچ

من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

*****رباعیات خیام*****

چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ

پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ

خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی

از سـلخ بـغره آیــد از غـره بـسلخ

*****رباعیات خیام*****

زان پیش که نام تو ز عالم برود

می خور که چو می بدل رسد غم برود

بگشای سر زلف بتی بند به بند

زان پیش که بند بندت از هم برود

*****رباعیات خیام*****

اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند

یک همدم پخته جز می خام نماند

دست طرب از ساغر می باز مگیر

امروز که در دست بجز جام نماند

*****رباعیات خیام*****

افسوس که نامه جوانی طی شد

وان تازه بهار زندگانی طی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند

معلوم نشد که او کی آمد کی شد

*****رباعیات خیام*****

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

در پای اجل بسی جگر ها خون شد

کس نامد از آن جهان که پرسم از وی

کاحوال مسافران دنیا چون شد

*****رباعیات خیام*****

چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد

خود را به کم و بیش دژم نتوان کرد

کار من و تو چنان که رای من و توست

از موم بدست خویش هم نتوان کرد

*****رباعیات خیام*****

عمرت تــا کـی بـه خودپرستی گــذرد

یا در پـی نـیستی و هستی گــذرد

می خور که چنین عمر که غم در پی اوست

آن بـه کـه بخواب یا به مستی گذرد

*****رباعیات خیام*****

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

*****رباعیات خیام*****

تا خاک مرا به قالب آمیخته اند

بس فتنه که از خاک بر انگیخته اند

من بهتر از این نمی توانم بودن

کز بوته مرا چنین برون ریخته اند

*****رباعیات خیام*****

چون مرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مــرا عبرت مــردم سازید

خاک تن من به باده آغشته کنید

وز کـالبدم خشت سر خم سازید


مجله اینترنتی ممتازنیوز سرگرمی و تفریحی اخبار روز

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.