داستانک / نان حلال

گرما بر او چیره شده بود وتشنگی طاقتش را طاق کرده بود. روزه ی طولانی، آن هم در این گرما برای او که جثه ی نحیفی داشت بسیار سخت بود.
همکارانش همه یا روزه نمی گرفتند یا اگر هم که روزه دار بودند در خانه های شان مشغول استراحت بودند.
داشت به کمی استراحت در ماه رمضان فکر می کرد که کسی صدایش زد:”موتوری! موتوری”
سریع بلند شد. باید نان حلال در می آورد.

۱۷۱۷

دانلود   دانلود


خبرآنلاین

نظرتان را در مورد مطلب فوق بنویسید. نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.